متبلور شدن. (یادداشت مؤلف). - رست کردن شکر، متبلور شدن آن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رست شدن و رس شدن شود. ، محکم کردن. (یادداشت مؤلف) : سر خنب کردیم در حال رست سر خود گرفتیم چالاک و چست. نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 66)
متبلور شدن. (یادداشت مؤلف). - رست کردن شکر، متبلور شدن آن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رست شدن و رس شدن شود. ، محکم کردن. (یادداشت مؤلف) : سر خنب کردیم در حال رست سر خود گرفتیم چالاک و چست. نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 66)